....
اویسای مامانی .مامان خیلی دوستت داره این روزها کارای جالبی میکنی بلند میشی و رو دستت خودت و نگه میداریو خودت بلند میشی و میشینی .خودت قاشق غذات و میگیری و همه جا رو گثیف میکنی .شبها که بابایی میاد طاقت نداره تو خواب باشی انقدر میاد بالای تختتو نگات میکنه تا بیدار شی اگرم بیدار نشی هی میاد و نگات میکنه تا خودش خوابش ببره .بابایی شما رو خیلی دوست داره از همه دنیا بیشتر.
چند روز پیش خاله دل ارام با نی نیش اریا اومده بودن خونه ما ( خاله دل ارام از دوستهای قدیمی مامان) وقتی در و باز کردم شما بغل من بودی . کلی خندیدی با دیدن اریا اما اریا اصلا نمیخندیدهمش گریه میکرد شما باهاش بازی میکردی و می خندیدی اما اریا همش گریه میکرد و شما رو میزد . منم شما رو برداشتم و نزاشتم باهاش بازی کنی اخه با دستش زد تو صورت شماولی روز خوبی بود 2 تا نی نی تو خونه و من و خاله د ارام بعد کلی وقت همو دیدم